- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب گودال قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه السلام
نه تـنهـا زخـمها بیالـتـیـام است حـدیـث غـربت او نـا تـمـام است مــیــان قــتــلـگــاه افــتــاده امــا نـگـاه آخـرش سـوی خـیام است ******************** به موج خون رها در قـتلگـاهی به سـوی آسـمان داری نـگـاهـی چه عـرفـانیست ذکـر آخـر تو: « الـهـی یــا الـهـی یـا الـهـی » ******************** دل مـن داغــدار رفـتـن تـوسـت بهروی خاک این صحرا تن توست تـمـام گـرگهـا در قـتـلـگـاهـنـد چه دعـوایی سر پیـراهن توست ******************** رهـا از ما و من بودیم یکعمر غریب یک وطن بودیم یکعمر مـزن حـرف جـدایی با من آخـر که یک جان و دو تن بودیم یکعمر
: امتیاز
|
مصائب گودال قتلگاه و غارت خیام امام علیه
لشـکـری آمده تا سـهـم غـنـیمت بـبرد از تنی غرقه بخون، جامه به غارت ببرد از سـراشـیـبی گـودال سـرازیـر شدند با هم از بختِ بد غـائـله درگـیر شدند بابت جنگ جمل کسب غرامت کردند سـر عــمـامـۀ آقــام قـیــامـت کــردنـد دست از این پیرهن ارثیه بردار، سنان مادرش دوخته با زحمت بسیار، سنان خـولی خـیـر ندیـده چه خـیالی داری؟ کـوفی چـشم دریـده چه خـیالی داری؟ خورجین دست گرفتی سرِ گودال چرا؟ ماندهای خیره بر این زخمیِ بد حال چرا؟ هر کسی سهم نبرده ست بهم میریزد بینصیب از تن عریان، به حرم میریزد
: امتیاز
|
مصائب گودال قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه السلام
هل من معین بیکسیاش تا شنـیده شد رنگ جـمال پـرده نشیـنان پـریـده شد تا شاه بیرمق شد و افـتاد روی خاک افـسار گـرگ های حـرامی دریـده شد چون ماهی فتاده به صحرای خون،تنش بر روی خارهای مغـیـلان کـشیده شد میگـفت تـشـنهام جگـرم سوخـته ولی با سنگ و نیزه ناز دهانش خریده شد هرکس رسید زخم به زخمش اضافه کرد اعـمال کـشـتـنش به درازا کـشیده شد وقتی سه شعبه بوسه به قلب حسین زد دنیا خـراب، قـامت زیـنب خـمـیده شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سیدالشهدا علیه السلام
عطش افتاده به جانم جگـرم میسوزد هستیام ز آتش غمها به برم میسوزد در من از سوز عطش تاب سخن گفتن نیست دهنم خشك و دلم خون، جگرم میسوزد عطش و داغ دل و تابش خورشید و سلاح آتشی هست كه پا تا به سرم میسوزد باغـبـانم من و افـسـوس كه از بیآبـی هر گل و غنچه به پیش نظرم میسوزد بـاغ آتش زده را مانـم كز هر طـرفی هم گلم، هم شجرم، هم ثمرم میسوزد جگر از داغ جگر گوشه من خونین است بـصرم از غـم نـور بـصرم میسوزد گـریـۀ دخـتـركـم بـر جگـرم آتـش زد نـالـۀ اصغـر مـن بـیـشتـرم میسـوزد نخله عصمتم و برگ و برم را زدهاند طایر قـدسیام و بال و پـرم میسوزد اكبرم آب ز من خواهد و میسورم نیست جگـر سـوخـتـهام بر پـسرم میسـوزد خصم گفتا كه مرا میكشد از بغض علی دل در این حال، به حال پدرم میسوزد ای "موید" اگر این گونه پریـشانم من عطش افتاده به جانم، جگرم میسوزد
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
در معرض گرما به تماشا بدنش را حتی ز تنش برد کسی پیرهـنش را بر نِی سر او جالس و بر تیرهٔ صحرا کردند رها، از سرِ تحـقـیر تنش را بر باد رود کون و مکان آه اگر که از بـاد بگـیـرنـد سـراغ کـفـنـش را جا دارد اگر از نگهـش سیـل ببارد آن دیده که کردند پُر از خون دهنش را گودال مجالِ سخن از شاه گرفت و خنجر ز جفا ذبح نموده سخـنش را ای وای اگر مـادر آن کـشته ببـیـنـد در لُجهٔ خون حالت پرپر زدنش را
: امتیاز
|
مصائب غروب روز عاشورا
ای شاه سر بُریـده عزیز خـدا حسین این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین این خاک بوی خون گلو را گرفته است این سرزمین برای تو شد خون بها حسین مقـتل نوشته روی تنـت پـا گـذاشـتـند در زیر دست و پا، زده ای دست و پا حسین مقـتـل نوشته پیکـر تو نرم گشته بود با هر نسیم جـسم تو شد جابجا حسین مقـتل نوشته حد حرم را چهـل زراع رفـتـه تن بـدون سـرت تا کجا حسین مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند حتما شبـیه مـادرتـان بی هـوا حسین مقتل نوشته رأس تو را بد بـریـده اند چون از جلو بریده نشد از قفا حسین مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند یک عـده گـرگ های بی حـیـا حسین مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین مقتل نوشته زیر گـلـو نحر گشته بود پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین هر ضربه را برای رضای خدا زدند شمشیر، نیزه، سنگ و حتی عصا حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا با برادر
مـصـحـف آیـه آیـهام، آیـۀ پــاره پــارهام زخـم تن تو هم عـدد با غـم بی شمارهام مـاه کـنـار عـلـقـمـه مهـر میـان قـتـلـگـه آه که پشت خیمه ها گم شده یک ستارهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای هـمـۀ عـمـر من لحـظـۀ دیـدار تـو تـنـد مـرو تا کـنـم جان خود ایـثـار تو تـنــد مــرو از بـرم کـز بـغـل مــادرم بوده نگـاهـم فـقـط بر گـل رخـسار تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
رَوی به جانب لشگر برو خداحافظ که نیست چارۀ دیگر برو خداحافظ برو ولی کمی آهـسته تر برادر جان چو جان ز پیکر خواهر برو خداحافظ پس از پیمبر و آلش دلم به تو خوش بود عـزیـز جان پـیـمـبـر برو خداحافظ به لشگری که ندارند غیرِ بغض علی مگو سخن تو ز حیدر برو خداحافظ بـپـوش پـیـرهنِ دستـبـاف مـادر را تویی و غـارت پیکر برو خداحافظ ولای دست تو قلب صبورِ زینب شد به حـول قـوۀ داور بـرو خـداحـافظ قسم به عصمت زهرا نمیدهم هرگز به خصم،یک نخِ معجر برو خداحافظ برای دین خـدا حاضرم شوم تا شام اسیر و بی کس و یاور برو خداحافظ ز کام تشنۀ تو عالمی شود سیـراب به حصرِ نیزه و خنجر برو خداحافظ سرت به نیزه رود گر برابرِ زینب خـدا که هست برادر؛ برو خداحافظ تو زیر چکمه و من زیر تازیانه ولی بپاست خـطبۀ حـیـدر برو خداحافظ به شام و کوفه به ذکر علی ولی الله کـنم قـیامتِ محـشر بـرو خـداحافظ پیام خون تو را تا مدینه خواهم برد اگر چه با دل مضطر برو خداحافظ
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
قـدم قـدم ز حـرم میـشوی جـدا برگرد بدون خواهر خود میروی کجا برگرد به پای تو همه گـیسوی من سفـید شده نزن به سیـنۀ من دست رد اخا برگرد به گـردنت به خـدا حـق مـادری دارم به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد ز کـودکـی روش دلـبـری ز تو بـلـدم قـسـم به مـادرمان فـاطآمه بیا بـرگرد تـمام ترس من اینـست گـیسوان سرت گره گـره بـشود، بیـن پنجـه ها برگرد ز قـبل آنکه به پیـشم تن تو در گودال جدا جـدا بشود زیر دست و پـا برگرد بـیا و پیـش از ایـنکه به تـیـزی نـیـزه کسی به هم بـزند پـیکـر تو را برگرد
: امتیاز
|
مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیه السلام
در یـورش آن سپـاه بر تو چه گـذشت بی یـاور و بـی پـنـاه بر تو چه گـذشت لـشگـر هـمه سـوی تو هـجـوم آوردند در گـودی قـتـلگـاه بر تو چـه گـذشت آوای ضـعــیـف(الـعــطــش) مـیآمــد تو بودی و شمر و... آه بر تو چه گذشت لب تشنه به روی خـاک جان میدادی ای کـشتـۀ بـی گـنـاه بر تو چه گـذشت میکـرد حکـایت از سخـن های مـگـو بیتـابی اسب شه... بر تو چه گذشت در عـلـقـمـه دیـدنـد هـمه اشـک تو را هـنـگـام فـراق مـاه بـر تو چه گـذشت میسوخت در آخـرین نگـاهت زیـنب در شـعـلۀ آن نـگـاه بر تو چه گـذشت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
نگاه کردن اشک تو خواهرم سخت است صبور باش که این حرف آخرم سخت است دگـر زمـان جـدایـی شـده، دعـایــم کـن سفر بدون تو ای یار و یاورم سخت است بــرو بــرای اســارت دگـر مـهـیّــا شـو که شام و کوفه برای تو خواهرم سخت است نه قاسمی، نه عـلی اکـبـری، نه عـباسی غریب ماندن زنهای این حرم سخت است تویی و جان رقـیّـه، که بعد من سـیـلـی برای دخـتـرک نـاز پرورم سخت است به زیر حـنـجـرهام بـوسـه میزنـی، امّا بدان، بریدن این سر ز پیکرم سخت است خدا به داد دلت میرسد، که در بر شمر به قـتـلگـاه، تماشای مـادرم سخت است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
ای روح من، بـرادر با جـان بـرابـرم آهـسـتـه تـر بــرو ز بَـرِ مـن بـرادرم چشمان من بدون تو بی نـور میشوند ای نور دیدگان مـرو اینگـونه از برم چون آفـتـاب میروی و مثـل سایهای افــتــاده راه در پــیِ تــو دیــدۀ تـــرم ای یوسفم که عزم سفر کردهای، بایست بـگـذار تـا کـه پـیـرهـنـت را بـیـاورم آن نیزه ها که منتـظر توست، جای تو ای کاش مینشست بر اعضای پیکرم بینم به روی خاک اگر غرق خون تو را آوار میشود دو جهـان بر روی سرم بعد از تو غیر مرگ کسی نیست در جهان تسکین قلب خسته و در خون شناورم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
از دودِ آه؛ آیـنـه هـا تــار مـیشــود تو میروی و حالِ دلم زار میشود پـنجـاه سـال دل نگرانیِ من گذشت دنیایِ بی تـو بر سـرم آوار میشود فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ای خسته خیر پیش در سینه كوهِ غُـصه تلـمبار میشود از بس برایِ بدرقه ات بُغض میكنم بـوسیـدنِ گـلویِ تو دشـوار میشود اصـلاً بـیا حوالـیِ گـودالـشـان نـرو این بار كوچه رویِ تو تكرار میشود در بینِ این همه ز خدا بیخبر حسین نامـوسِ تو به زجر گرفتار میشود با چكمه رویِ سینۀ تو نقـش میكَند با نعل در گره گره ات كار میشود بر زینِ اسبشان دو سه خورجینِ غارت است بـا زورِ تـازیـانه حـرم بـار میشود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
وداع آخر تو داشت طرح غم میریخت دلم به پشت سر تو به هر قدم میریخت گـرفـتـه پـای تـو را دسـت الـتـمـاس دل نماندن از تو و اشکی که دم به دم میریخت بـنـای خـلـقـت زینب، بنا نشد بی من...! که رفتن تو چو آوار بر سرم میریخت گـلوی خشک تو را تا که بوسه ای بزنم به اسم مـادرمـان از لبـم قـسم میریخت هـزار چـشـم پُـر از دیـدن لـبـاس تـوأنـد ز بسکه داشت ز آستین تو کرم میریخت رمـق نـمـانـده مـسافـر به چشم پُر کـارم ببخش پشت سرت گر که آب کم میریخت حسین رفـت و کمی بعـد پـیـر شد زینب شروع غارت و غم حرمت حرم را میریخت
: امتیاز
|
حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
تــه گــودال تــمــام بــدنـش مــی ســوزد خـواهری دید عـقـیـق یـمـنـش می سوزد نیـزه ها زیر حـرارت همگی ذوب شدند بی سبب نیست جـراحات تنش می سوزد کربلا ملک خودش بود، غریبی این جاست چه غریبانه کسی در وطـنـش می سوزد بی هـوا نیـزه ای آمد، همه مبهـوت شدند بعـد آن نـیـزه گـمـانـم دهـنـش می سوزد ماجـرای تـه گـودال مرا خـواهـد کُـشت دل من بـیـشـتـر از لب زدنش می سوزد گـیـرم اصلاً کـفـنـی بـر تن او پـوشیـدید قطعاً از داغی صحـرا کـفـنش می سوزد عصر شد، کرب و بلا مثل مدینه شده بود بانـویی گوشه ای از پیـرهـنش می سوزد پشت در یـا تـه گـودال چه فـرقی دارد؟ هر کسی ذوب علی گشت (من)ش می سوزد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
این ها بـرای قـتـل من آهـنگ می زنـند "یا این كه طبل خاتمـۀ جنگ می زنند" این قـوم پُـر گـنـاهِ ریـاكــارِ رو سـیــاه با خون من به چهرۀ خود رنگ می زنند خونخـوارهای گـرگ صفت سیـنۀ مرا با پنجه های خونی شان چـنگ می زنند بغض علی به صورتشان موج می زند حتی به جسم بی سر من سنگ می زنند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
ای پیـکـر بـرهـنـۀ بیسـر حـسیـن من آیا تـویـی عـزیـز پیـمبر، حـسیـن من؟ پیـدا نـمیکـنم به تـنت جـای بـوسـهای جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من بـگـذار تـا زنـم بـه گــلـوی بـریـدهات یک بـوسـه با نیابت مـادر حـسین من ای بـر تـنـت سـلام، جـواب ســلام ده از حنجر بُـریده به خـواهر حـسین من زخـم تنـت ز حـد تـصَوّر، بُـوَد فـزون زخـم دلـت هـزار بـرابـر، حـسیـن من ترسـم کُـشنـد دخـتـر مـظـلـومـۀ تو را او را نگـیر اینهـمه در بَر حسین من برخیز و بر مـسافـر شامت، اذان بگـو قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من من آن مـسافـرم که ز خـون گـلوی تو کردم خـضاب، جان برادر، حسین من گر بیتو میروم سفر شام، دل خـوشم هستی به نـیزه سایۀ بر سر؛ حسین من «میثم» ز سوز سیـنۀ ما شعله میکشد دستش بگیر در صف محشر حسین من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
در قـتـلـگـاهـت آمـدم و سـر نـداشـتی یک جـای سالمی تو به پیکـر نداشتی دیـدم تـو را چـه دیـدنی؛ ای پـارۀ دلـم حتی لـبـاس کهـنـه ای در بـر نـداشـتی جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جـایی برای بـوسـۀ خـنـجـر نـداشتی؟ زینـب بمیرد این همه خـونی نبـیـندت خـواهـر شود فـدای تو یـاور نداشتی؟ ته مانـده های پیـرهـنت هم ربـوده شد چـیزی بـرای غـارت لـشکـر نـداشتی ای وای سیـنۀ تو پُـر از جـای پـا شده یکـی دو تـا که ارث ز مـادر نـداشتی بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حـق مـیدهـم حـسین، بـرادر نـداشـتی
: امتیاز
|
حالات و مصائب سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
بلـنـد مرتـبـه شـاهـی و پـیکـرت افـتاد همین که پیکرت افتاد خواهـرت افتاد تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی هـزار مـرتـبه زیـنـب، بـرابـرت افـتاد همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه رســیــد اول گــودال، مــادرت افــتـاد تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند چنان که شـرح تن تو به آخـرت افـتاد خـبـر رسید که انـگـشـتر تو را بُردند مـیـان راه، الــنـگـوی دخـتـرت افـتـاد کـنار خـیـمه رسیده است لشگـر کوفه و خـواهـر تـو بـه یـاد بـرادرت افـتـاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا علیه السلام در قتلگاه
داشت هر چند گُلِ جانِ تو پرپر میشد از شمیـمـش هـمـۀ بـاغ مـعـطـر میشد من فـقـط داشتـم از دلـهـره میلـرزیـدم پیش چشمم كه تن پاك تو بیسر میشد كـاری از دستِ كـسی بر نمیآیـد بـایـد دلــم آرام بـه تــقــدیـر مُــقَــدَّر مـیشـد خواستی تا كه شفاعت كنی از قاتل خود ولی آن روز مگر حرف تو باور میشد به تو هر ضربه كه میخورد خدا میداند ضـربـان دلِ مـن چـنـد بــرابـر میشـد زره ات بیشتر ای كـاش تحـمّـل میکرد لااقـل عـمـق جـراحاتِ تو كمتر میشد آن زمانی كه لبِ تیغ به حلقومت خورد حنجرت كـاش مطیـعِ دم خنجـر میشد
: امتیاز
|